پیش بینی مرگ از بدو تولد
پیش بینی مرگ از لحظه تولد...
دانشمندان به تازگی توانستهاند با سنجش ژنهای انسان در کودکی، طول عمر وی را پیشبینی کنند. به گفته محققان، طول عمر در DNA انسان نوشته شده و از لحظه تولد قابل بررسی و مشاهده است. دانشمندان دانشگاه گلاسکو دریافتند که اندازه تلومرها که به حفاظت از کروموزمها در برابر پارگی میپردازند، میتواند به دانش انسان از زمان مرگ خود کمک کند. تلومرها بطور گستردهای مورد بررسی بوده و پیش از این نیز تصور میشد که با پیری مرتبط هستند.. اکنون محققان دریافتهاند که هرچه قد این تلومرها بلندتر باشد، طول عمر انسان نیز بیشتر است. البته این در حالتی است که مرگ در اثر تصادف، بیماری یا عوامل موثر در شیوه زندگی اتفاق نیفتد. پیش از این دانشمندان دریافته بودند که شیوه زندگی مانند استتعمال سیگار و تنشهای موجود میتواند باعث کوتاهتر شدن تلومرها شود. اما این پژوهش، اولین نشانه در مورد احتمال پیشبینی زمان مرگ انسان از لحظه تولد است. در آینده ممکن است آزمایشهایی ایجاد شود که انسان بتواند با آنها از لحظه تولد، طول عمر خود را بداند، البته اگر تمایل به این کار داشته باشد. این پژوهش که از فنچهای گورخری استرالیایی استفاده کرده، اولین پروژهای است که به محاسبه اندازه تلومر در دورههای منظمی از زندگی پرداخته است. در میان انسانها این آزمایش تنها در میان کهنسالان اجرا شده است. دانشمندان گلاسکو در مرحله بعدی پژوهش خود به بررسی عوامل کوتاهتر شدن تلومرها مانند عواملی ارثی یا محیطی برای افزایش دقت پیشبینی میزان عمر خواهند پرداخت.
تندیس های غول آسا
شگفت انگیـز...
مجسمه ساز آمریکایی (Claes Oldenburg) که اصالتا سوئدی است در طول پنجاه سال گذشته، آثاری را طراحی کرده که در مقایسه با آنچه که مجسمه نامیده می شود قدری عجیب و غریب جلوه می کند چراکه با دیدن این آثار همواره سوالی در ذهن بیننده ایجاد می شود. او در حال حاضر 83 سال سن دارد و در ایالات متحده آمریکا زندگی می کند.
شوهران نمونه سال
شوهران نمونه سال...
سال گذشته مقام اول از بلژیک
مقام دوم از آمریکا
مقام سوم از انگلستان
مقام دوم از صربستان
و مقام اول به خاطر حرکت فوق العاده رمانیک به کشور ایرلند اختصاص یافت
جوک
جوک...
ﺩﺧﺘﺮ: ﺩﯾﻮﻭﻧﻪ ﺷﺪﯼ؟
ﭘﺴﺮ: ﺩﯾـﻮﻭﻧﻪ ﺷﺪﯼ؟
ﺩﺧﺘﺮ: ﭼﺮﺍ ﻫﺮ ﭼﯽ ﻣﯿﮕﻢ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻣﯿﮑﻨﯽ؟
ﭘﺴﺮ: ﭼﺮﺍ ﻫﺮ ﭼﯽ ﻣﯿﮕﻢ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻣﯿﮑﻨﯽ؟
ﺩﺧﺘﺮ: دوستت ﺩﺍﺭﻡ ﻋﺰﯾﺰﻡ
ﭘﺴﺮ: ﺳﺎﻋﺖ پنج و هفده دقیقه ﺩﻗﯿﻘه !!!
ازدواج هم چیز جالبیه! مثل ارتش می مونه!
با وجودی که همه ناراضی هستند، ولی باز هم داوطلب داره
عاشق دوستانش نیز میشوند
برگی از اعترافات دختران: بچه که بودیم هر کس ما رو میدید لپامون رو میکشید و میگفت: عروس من میشی خشکله؟؟؟
خب لامصبا!!! حالا که بزرگ شدیم و به شماها نیاز داریم کدوم گوری هستین؟؟؟
وصیت یک آدم ساده...
من از شب اول قبر میترسم منو شب دوم خاک کنید
فراموشی
فراموشی...
دو تا پیرمرد با هم قدم می زدن و 20 قدم جلوتر همسرهاشون کنار هم به آرومی در حال قدم زدن بودن.
پیرمرد
اول: «من و زنم دیروز به یه رستوران رفتیم که هم خیلی شیک و تر تمیز و با
کلاس بود، هم کیفیت غذاش خیلی خوب بود و هم قیمت غذاش مناسب بود.»
پیرمرد دوم: «اِ... چه جالب. پس لازم شد ما هم یه شب بریم اونجا... اسم رستوران چی بود؟»
پیرمرد
اول کلی فکر کرد و به خودش فشار آورد، اما چیزی یادش نیومد. بعد پرسید:
«ببین، یه حشره ای هست، پرهای بزرگ و خوشگلی داره، خشکش می کنن تو خونه به
عنوان تابلو نگه می دارن، اسمش چیه؟»
پیرمرد دوم: «پروانه؟»
پیرمرد اول: «آره!» بعد با فریاد رو به پیرزنها: «پروانه! پروانه! اون رستورانی که دیروز رفتیم اسمش چی بود؟!!!»
درمان های خانگی درد مفصل
ارسالی: خانم مهرنوش رقابی(با تشکر)
درمانهای خانگی
درد مفصل...
ژن مهربانی
ارسالی: خانم مهرنوش رقابی(با تشکر)
در مورد ژن مهربانی چه میدانید....
خبرآنلاین: آیا افرادی که در اطراف شما هستند، شما را فردی مهربان میدانند؟ معمولا در برخوردهای اول، مهربان و قابل اعتماد به نظر میرسید یا برعکس؟ دانشمندان میگویند این که شما چهقدر مهربان به نظر برسید، به یک ژن خاص مربوط میشود. نکته جالب اینجا است که دیگران میتوانند بگویند که شما دارای این ژن هستید یا نه، حتی اگر با آنها یک کلمه هم حرف نزده باشید!
گروه کوگان در مطالعه خود از ۱۱۶ داوطلب خواستند ۲۳ فیلم بدون صدا را که هر کدام ۲۰ ثانیه طول میکشید، تماشا کنند. هر فیلم، فردی را نشان میداد که همسرش، داستانی از یک تجربه شخصی ناراحتکننده را برایش تعریف میکرد و نحوه عکسالعمل فرد نسبت به این داستان به تصویر کشیده شده بود. از داوطلبان شرکتکننده در مطالعه خواسته شده بود به افرادی که در فیلمها میدیدند، از نظر میزان مهربانی و قابل اعتماد بودن، امتیاز بدهند.
نتیجه جالب بود. افرادی که نسخه موسوم به جی.جی ژن گیرنده اکسیتوسین را داشتند، در مقایسه با افرادی که نسخههای موسوم به جی.ای یا ای.ای را داشتند، مهربانتر به نظر رسیده بودند. اما تفاوت آنها در چیست؟ افرادی که ژن جی.جی دارند، با تفاوت معناداری، بیشتر از حالتهای همدلانه غیرکلامی مانند لبخند زدن یا سر تکان دادن استفاده کرده بودند. کوگان انتظار دارد این همان عاملی باشد که روی قضاوت بینندهها تاثیر گذاشته است.
هواشناسی
ارسالی: خانم ا.ع.(با تشکر)
روی لینک زیر کلیک کنید.
عالی و با دقت بالاست- کافی است که وارد شده و تنها
اسم شهر مورد نظر را وارد کنید تا پیش بینی کند. جالب
انکه وضعیت فعلی را هم می دهد .
ای کاش برسه اون روز
ارسالی:خانم آ.ع.(با تشکر)
توی این روزهای بارانی اخیر منتظر تاکسی موندن واقعا خیلی سخته مخصوصا وقتی راننده ها هم بی انصافی به خرج داده و از جابجایی مسافر به صورت عادی خودداری کنند. این اتفاق برای ما رخ داد و راننده خط بی توجه به صف مسافران که منتظر ماشین بودند کنار خیابون داد میزد : "دربــــــــست". نگاه معنی دار و اعتراض های گاه و بی گاه مسافران هم راننده رو کلافه کرده بود و هم ما رو، به خاطر همین من و یک خانم و دو آقای دیگه با همدیگه ماشین رو با کرایه 6000 تومن دربست گرفتیم که برای هر مسافر نفری 1500 تومن میافتاد درحالی که کرایه خط فقط 550 تومن بود. به هر ترتیب سوار تاکسی شدیم و راننده شروع کرد از مشکلات ماشین و گیر نیومدن لاستیک و بنزین آزاد زدن صحبت کردن و به اصطلاح همون جلسات همیشگی در تاکسی شروع شد.
کنار راننده مرد جوانی نشسته بود که انگار از خیس شدن زیر بارون دل خوشی نداشت. وقتی سخنرانی راننده درباره مشکلات بنیادی مملکت شروع شد خیلی سریع خودش رو وارد بحث کرد که بهتره ادامه بحث رو به صورت یه گفتگوی دو طرفه و بشرح زیر دنبال کنیم :
راننده تاکسی : برادر خانمم یه وام 6 میلیون تومنی میخواست بگیره مجبور شد ماشینش رو بذاره به عنوان وثیقه. بنده خدا الان خورده به مشکل دارند ماشینش رو مصادره میکنند. یه عده دزد دارند تو این مملکت میلیارد میلیارد اختلاس میکنند کسی هم خبردار نمیشه و آب از آب هم تکون نمی خوره اونوقت این جوون رو ببین چجوری سر میدوونند !
مسافر : نوش جونش !
راننده : (نگاه متعجب) نوش جون کی ؟
مسافر : نوش جون کسی که 3000 میلیارد تومن خورده !
راننده : (با لحن عصبی آمیخته به تمسخر) نکنه اون بابا فامیل شما بوده ؟
مسافر : نه ! فامیل من نبوده اما یکی بوده مثل همین مردم. مثل شما! مگه این یارو از مریخ اومده اختلاس کرده ؟ یا اون مدیر بانک از اورانوس به ریاست رسیده بوده ؟
راننده : نه آقا جان اونا از ما بهترون اند. من برای یک جفت لاستیک باید 3 روز برم تعاونی اون وقت اون 3000 میلیارد تومن رو میخوره یه آبم روش !
مسافر : خب آقا جان راضی نیستی نخر! لاستیک نخر ...
راننده : (با صدای بلند) چرا نامربوط میگی مرد حسابی؟ مجبورم بخرم ! لاستیک نخرم پس چجوری با ماشین کار کنم ؟
مسافر : وقتی شما که دستت به هیچ جا بند نیست و یه راننده عادی هستی وقتی میبینی بارندگی شده و مسافر مجبوره زود برسه به مقصد میای ماشینی که باید تو خط کار کنه رو دربست میکنی ...
راننده پرید وسط حرف طرف که : آقا راضی نبودی سوار نمیشدی !
مسافر : (با خونسردی) میبینی ؟ من الان دقیقا حال تو رو دارم وقتی داشتی لاستیک ماشین میخردی. مرد حسابی فکر کردی ما که الان سوار ماشین تو شدیم و 3 برابر کرایه رو داریم میدیم راضی هستیم ؟ ما هم مجبوریم سوار شیم ! وقتی تو به عنوان یه شهروند عادی اینجوری سواستفاده میکنی از مدیر یه بانک که میلیاردها تومن سرمایه زیر دستشه چه انتظاری داری ؟ اون هم یکی مثل تو در مقیاس بالاتر.
راننده آچمز شده بود و سرش تو فرمون بود ...
مسافر که حالا کاملا دست بالا رو داشت با خونسردی ادامه داد : دزدی دزدیه ... البته منظورم با شما نیستا ولی خداوکیلی چنددرصد از مردم ما اون کاری که بهشون سپرده شده رو خوب انجام میدن که انتظار دارند یه مدیر بانک کارش رو خوب انجام بده ؟ منتها وقتی اونا وجدان کاری ندارند کسی بویی نمیبره اما گندکاری یه مدیر بانک رو همه میفهمند. برادر من تو خودت رو اصلاح کن تا اون مدیر بانک جرات همچین خلافی رو نداشته باشه ...
راننده که گوشاش تو اون هوای سرد از شدت خجالت حسابی سرخ شده بود گفت : چی بگم والا !
من اولین نفری بودم که تو مسیر باید پیاده میشدم و طبیعتا طبق قرار اجباری با راننده باید 1500 تومن کرایه میدادم. وقتی خواستم پیاده شم یه اسکناس 2000 تومنی به راننده دادم. راننده گفت 50 تومنی دارید ؟ با تعجب گفتم بله دارم و دست کردم تو کیفم و یه سکه 50 تومنی به راننده دادم. راننده هم یک اسکناس 1000 تومنی و یک اسکناس 500 تومنی بهم برگردوند و گفت : به سلامت !
همونطور که با نگاهم تاکسی رو که تو هوای بارونی مه آلود حرکت میکرد رو دنبال میکردم چترم رو باز کردم و پولا رو تو کیفم گذاشتم ... آروم شروع کردم به قدم زدن و با خودم فکر میکردم یعنی من هم باید خودم رو اصلاح کنم ... یعنی میشه اون بالا دستی ها و بقول معروف از ما بهترون یه روز وجدانشون بیدار بشه، زیاده خواهی هاشون رو کمتر کنند و بجای حیف و میل مال این مردم صادق و نجیب؛ یک کمی هم احساس مسئولیت کنند ؟ ایکاش برسه اونروز ...
جملات عارفانه دکتر شریعتی در مورد عشق
شریعتی در مورد
عشق...
ده مکان شگفت انگیز ساخت دست بشر
افشای اسراری از درون بدن
|
|
|
|
پرتقال بخارپز شده
ارسالی: خانم مهرنوش رقابی(با تشکر)
برای درمان سرفه...
یک قطعه باریک از پرتقال را برش دهید
روانشناسی هدیه دادن گلهای مختلف
گلهای مختلف ...

جوک
اینجا ایرانه...
داشتم تو پیاده رو میرفتم که یهو یه موتوری توی عابر پیاده با سرعت از
بغلم
رد شد و نزدیک بود بزنه به من!
داد زدم اینجا پیاده روئه ها!!!
جواب داد اینجا ایرانه ها!!!
حرفش منطقی بود ، کاملا قانع شدم!!!
تو اتوبوس بودیم راننده با یه خانومه دعواش شد بعد راننده گفت: جواب ِ
ابلهان
خاموشیست, زنه هم گفت خفه شو پس!!!
داشتم تو اتوبان ميرفتم ديدم يه بچه اي رو موتور خوابش برده بود و داشت
مي
افتاد باباش هم اصلا حواسش نبود رفتم کنارش هر چقدر بوق ميزدم نمي فهميد
آخرش
رفتم جلوش و سرعتمو کم کردم تا ايستاد بهش گفتم پس چرا حواست به بچه ات نيس
دفعه دو دستي زد تو سرشو گفت : اصغر پس ننه ت کوووووووو؟؟
تو جاده پليس جلو يه ماشين رو مي گيره و ميگه چون از صبح اولين كسي هستي
كه
كمربند ايمني بستي برنده 100 هزار تومن پول شدي. حالا مي خواي باهاش
چيكار
كني؟ مرد مي گه: مي رم گواهينامه مي گيرم . زنش سريع مي گه: جناب سروان
اين
وقتي اكس مي زنه پرت و پلا مي گه. بچشون از اون پشت مي گه: بابا نگفتم با
ماشين دزدي قاچاق نكنيم؟ يه صدا از صندوق عقب مي ياد: از مرز رد
شديم!!!!!!
امروز رفتم ماست بخرم، گرون نشده بود !!! خواهشمندم مسئولین رسیدگی کنند.
بعد از کلی قرض و قوله رفتیم یه دونه تلویزیون ال سی دی خریدیم
حالا این
مادر ما هی غر میزننه که گلدون رو چطوری بزارم روش ..
سال ها برای برابری زنان و مردان تلاش کردیم و بالاخره توانستیم حق مش
کردن
مو، سوراخ کردن گوش و برداشتن ابرو را
به آقایان تقدیم کنیم!
اگه یه روز صبح خیلی خوشحال از خواب بیدار شدی و دیدی همه چیز خیلی خوبه،
نه
غمی هست نه دردی ...
روحت شاد و یادت گرامی
یارو میره سمعک بخره فروشنده میگه: همه جورشو داریم از هزار تومنی تا یک
میلیون تومنی.
طرف میپرسه: هزارتومنی اش چطوری کار می کنه؟
فروشنده میگه: این اصلا کار نمیکنه فقط مردم با دیدنش بلندتر حرف می زنن!!!
فقط يک ايرانی ميتونه با بوق ماشين هم سلام کنه،هم خداحافظی،هم فحش بده و
هم
تشکر کنه... !
پشت چراغ قرمز يه گدايي اومده كنار ماشين ...ميگم برو اونور پول ندارم!
ميگه ..... نميگفتي هم از قيافت معلوم بود
دو خاطره از دوران تحصیل
دو خاطره از دوران تحصیل...
خاطره اول: نوشته خانم فرنوش رقابی
در دبیرستان ، یکروز هنگامیکه زنگ خورد، بین دو نفر از همشاگردیهایمان بطور شوخی دعوا شد.
زهرا مشت محکمی به دست مامک زد و فرار کرد. مامک هم دفتر بزرگ کلاس را برداشت و از لابلای شاگردهائی که در حال خروج از کلاس بودند دوید تا خود را به زهرا برساند و با دفتر توی سرش بزند.
منهم که سعی میکردم واسطه آنها برای آشتی باشم پشت سر ایشان دویدم. زهرا بسرعت از پله ها پائین رفت ، اما مامک هم سریعا از میان شاگرهای دیگر گذشت و پائین پله ها خودش را به او رساند.
بمحض رسیدن به زهرا با همان دفتر چند بار توی سر او کوبید. اما آن شخص زهرا نبود بلکه مدیر مدرسه بود که در بین شاگرد ها از پله ها پائین میرفت .
مامک در جای خود خشک شد و مدیر هم مات و متحیر از این واقعه به او نگاه میکرد. اما در همان حال زهرا که یک طبقه پائین تر رفته بود و از ماوقع خبر نداشت سوت میزد و فریاد کنان مامک را برای مبارزه به پائین دعوت میکرد.
ظاهرا یکنواخت بودن لباس مدیر با شاگردان باعث این اشتباه شده بود و بیچاره مدیر نمیدانست چه باید بگوید.
*****
خاطره دوم : نوشته همایون رقابی
در دوره دبیرستان یک دبیر شیمی داشتیم که فوق العاده پر جذبه بود. کلاس او همیشه ساکت و منظم بر گزار میشد و کسی جرأت کوچکترین حرکت خلافی را نداشت.
یکروز در ساعت درس شیمی ، خبر دادند که ایشان کار دارند و کلاس تشکیل نمیشود. من و دو سه نفر از دوستان به حیاط مدرسه رفتیم و مشغول صحبت و گفت و شنود شدیم. یکی از دوستانم بنام اصغر ، بشوخی یک پس گردنی محکم به من زد و بعد هم فرار کرد و رفت.
منهم پشت سر او دویدم و دیدم که او وارد کلاس شد.
اتفاقا کلاس شیمی تشکیل شده بود و ما خبر نداشتیم ولی شاگردان دیگر سر کلاس بودند. اصغر وقتی با عجله وارد کلاس شد و چشمش به دبیر شیمی افتاد سلام کرد و اجازه خواست که بنشیند.
آقای دبیر هم اجازه داد و او هم رفت و سر جایش نشست. در همین موقع من دوان دوان وارد کلاس شدم و در بین شاگرد ها دنبال اصغر میگشتم بدون اینکه متوجه شوم دبیرمان سر کلاس است.
وقتی اصغر را پیدا کردم خودم را به او رساندم و محکم پشت گردنش زدم و گفتم : حالا میزنی و فرار میکنی ... بگیر که نوش جانت...
در همین موقع متوجه شدم اصغر و باقی شاگردان ساکت نشسته اند و صدا از کسی در نمیآید.
ناگهان چشمم به دبیر شیمی افتاد و در جا خشکم زد.
بیچاره آقای دبیر چه کار میتوانست بکند.... فقط با غضب مرا نگاه کرد و گفت: برو بشین سرجایت....
سر افکنده رفتم و سر جایم نشستم.
اینها حال آدم را خوب میکنند
ارسالی: خانم فاطیما(با تشکر)
اینها حال آدم را خوب میکنند....
مثلا راننده تاکسی ای که حتی اگر در ماشینش را محکم ببندی بلند می گوید: روز خوبی داشته باشی .
آدم هایی که توی اتوبوس وقتی تصادفی چشم در چشمشان می شوی، دستپاچه رو بر نمی گردانند، لبخند می زنند و هنوز نگاهت می کنند.
آدم هایی که حواسشان به بچه های خسته توی مترو هست، بهشان جا می دهند، گاهی بغلشان می کنند.
آدم
هایی که که هر دستی جلویشان دراز شد به تراکت دادن، دست را رد نمی کنند.
هر چه باشد با لبخند می گیرند و یادشان نمی رود همیشه چند متر جلوتر سطلی
هست، سطل هم نبود کاغذ را می شود تا کرد و گذاشت توی کیف.
دوست
هایی که بدون مناسبت کادو می خرند، مثلا می گویند این شال پشت ویترین
انگار مال تو بود. یا گاهی دفتر یادداشتی، نشان کتابی، پیکسلی.
آدم هایی که از سر چهار راه نرگس نوبرانه می خرند و با گل می روند خانه.
آدم
های "اس ام اس" های آخر شب، که یادشان نمی رود گاهی قبل از خواب، به
دوستانشان یادآوری کنند که چه عزیزند، آدم های "اس ام اس"های پر مهر بی
بهانه، حتی اگر با آنها بد خلقی و بی حوصلگی کرده باشی.
آدم
هایی که هر چند وقت یک بار ایمیل پرمحبتی می زنند که مثلا تو را می خوانم و
بعد هر یادداشت غمگین خط هایی می نویسند که یعنی هستند کسانی که غم هیچ کس
را تاب نمی آوردند.
آدم هایی که حواس شان به گربه ها هست، به پرنده ها هست.
آدم هایی که زیبایی درون تو رو میبینن ، وقتی اولین بار باهاشون هم صحبت میشی ، انگار چندین سال دوست صمیمی بودین
آدم هایی که اگر توی کلاس تازه وارد باشی، زود صندلی کنارشان را به لبخند تعارف می کنند که غریبگی نکنی.
آدم هایی که خنده را از دنیا دریغ نمی کنند، توی پیاده رو بستنی چوبی لیس می
زنند و روی جدول لی لی می کنند.
همین آدم ها، چیزهای کوچکی هستند که دنیا را جای بهتری می کنند برای زندگی کردن.
ارغوانی یا بنفش
ارغوانی یا بنفش ملایم؟...
او مرا گریان در بیمارستان دید.ریچارد در حالی که می دانست هر دوی ما بهانه ای برای گریه کردن داریم از من پرسید:«موضوع چیه؟» 48 ساعت پیش دریافتم که یک غده ی سرطانی در سینه دارم که به غدد لنفاوی هم سرایت کرده و احتمال حمله به مغز هم می رود.هر دوی ما 32 ساله بودیم و سه فرزند خردسال داشتیم.
ریچارد مرا محکم گرفت و سعی کرد دلداری ام بدهد.همه ی دوستان و فامیل از این که زندگی آرامی داشتیم متعجب بودند.قبل از آن که بدانم به سرطان مبتلا شده ام،حضرت عیسی مایه ی آرامش و تسلی خاطر من بود.اکنون هم همینطور است.اما ریچارد فکر می کرد دقایقی را که بیرون از اتاق سپری کرده است،با واقعیت وحشتناکی مواجه شده و در هم شکسته ام.
همانطور که مرا محکم گرفته بود و دلداری ام می داد،گفت:«می دانم که فشار زیادی را تحمل کرده ای؟مگر نه سوز؟»
همانطور که گریه می کردم،آینه ای را که به تازگی در کشو یافته بودم مقابل صورتم گرفته و گفتم:«مسئله این نیست.»ریچارد کاملا متحیر شده بود.
نمی دانستم که این گونه خواهد شد.به گریه افتادم و با حیرت به واکنش خود در آینه خیره شدم.خودم را نشناختم.صورتم به طرز وحشتناکی متورم شده بود.پس از جراحی از درد در بستر ناله می کردم و دوستان خیر خواهم داروهایی را برای رهایی از آنچه درد می پنداشتند،برایم تجویز می کردند.متاسفانه به مرفین حساسیت داشتم و مانند یک سوسیس ورم کرده بودم.بتادین که برای جراحی استفاده شده بود،روی گردن و شانه هایم باقی مانده بود و هنوز نمی توانستم دوش بگیرم.از یک پهلویم لوله ای آویزان بود تا مایعات را از محل جراحی تخلیه کند.پانسمان محل جراحی برداشتن بخشی از سینه ام روی شانه چپ و قفسه ی سینه ام را پوشانده بود.موهای بلند و مواجم را در یک کلاه بزرگ مچاله کرده بودند.بیش از صد نفر طرف مدت 24 ساعت گذشته به دیدن من آمده بودند.آنچه آن ها دیده بودند یک موجود سفید و قهوه ای متورم،بدون آرایش با موهای مچاله شده در لباس زنانه ی طوسی رنگ بیمارستان بود.این موجود قرار بود من باشم.بر سر من چه آمده بود؟
ریچارد مرا بر روی بالش خواباند و از اتاق بیرون رفت.چند دقیقه بعد با یک بغل بطری های کوچک شامپو و نرم کننده که از چرخ دستی بیمارستان برداشته بود،بازگشت.از داخل کمد چند بالش آورد و یک صندلی را کنار دستشویی کشید.سوزن سرم را از دستم بیرون کشید و لوله ی متصل به پهلویم را داخل جیب پیراهنش گذاشت.سپس دستش را پایین برد و مرا به همراه پایه ی سرم و لوازم دیگر بلند کرد و به طرف دستشویی برد.مرا به آرامی روی پاهایش نشاند و سرم را روی دستشویی گرفت و آب گرم را از لابه لای موهایم سرازیر کرد.بطری های شامپو و نرم کننده را به نوبت روی موهایم خالی کرد تا موهای تاب دار و بلندم کاملا تمیز شدند.موهایم را در حوله پیچید و دوباره مرا همراه با تمام لوازم متصل به من بلند کرد و روی تخت خواباند.تمام این کارها را باکمال نرمی و لطافت انجام داد تا حتی یک بخیه هم باز نشود.
شوهرم که در تمام عمرش موهایش را با سشوار خشک نکرده بود،سشواری برداشت و موهایم را خشک کرد.در تمام مدت برای این که را سرگرم کند،فوت و فن زیبایی را به من می آموخت.سپس با توجه به تجاربی که از دیدن من در این دوازده سال آموخته بود،موهایم را آرایش کرد.از این که می دیدم او جدی تر از یک دانشجوی رشته زیبایی کار کرده و گاهی لب خود را می گیرد،می خندیدم.شانه و گردنم را با لیف و آب گرم تمیز کرد.مراقب بود تا به ناحیه ی عمل شده نزدیک نشود.سپس اندکی لوسیون به پوستم زد.
کیف لوازم آرایشم را برداشت و مشغول آرایش صورتم شد.خنده هایمان را هنگامی که سعی می کرد ریمل یا رژ گونه استفاده کند،هرگز فراموش نمی کنم.وقتی با دست های لرزان برس ریمل را به مژه هایم می کشید،چشم هایم را کاملا باز کرده و نفس را در سینه حبس کردم.برای پخش کردن رژگونه از دستمال استفاده کرد.در آخر هم دو رژلب را بالا گرفت و پرسید:«کدام یکی؟ارغوانی یا بنفش ملایم؟»همانند هنرمند نقاشی که روی بوم کار می کند،رژلب را روی لب هایم کشید سپس آینه ی کوچک را جلوی صورتم گرفت.
دوباره شبیه انسان شدم.کمی ورم داشتم اما احساس تمیزی می کردم.موهایم به ظرافت بر روی شانه هایم آویزان بود و خودم را شناختم.
ریچارد پرسید:«نظرت چیه؟»دوباره به گریه افتادم.اما این بار سپاسگذار بودم.ریچارد گفت:«نه عزیزم.کار گریم مرا خراب نکن.»ناگهان به خنده افتادم.
طی آن دوران سخت،من فقط 40 درصد شانس زندگی داشتم،آن هم برای پنج سال.این ماجرا هفت سال پیش اتفاق افتاده بود.به یاری خدا و همسر مهربانم توانستم همه ی لحظات را به خنده برگزار کنم.امسال می خواهم نوزدهمین سالگرد ازدواجمان را جشن بگیرم.فرزندانمان هم به سن نوجوانی رسیده اند.فکر می کنم ریچارد حتی عمق فاجعه را هم باطل و بی معنی می انگاشت.
تمام نعمت هایی که تا آن روز نادیده گرفته بودم،در آن فاجعه جلوه گر شدن _ حقیقت شیرین تماشای رشد کودکانم،سلامتی و آینده ام.ریچارد به یک محبت کوچک توانست وضعیت عادی را به وجود من بازگرداند.آن لحظه برای من یکی از دوست داشتنی ترین لحظات زندگی مشترک است.
یک کار خوب
یک کار خوب...
نوشته همایون رقابی
در خیابان راه میرفتم و در فکر این بودم که امروز یک کار مفید انجام دهم. هرچه فکر کردم نتوانستم کاری که در خور توانم بود بیابم. کاری که واقعا مفید باشد.
کمک به مستمندان واقعی خیلی خوب است اما در توان من نبود. به اطرافم نگاه میکردم تا ببینم اگر کسی احتیاج به کمک دارد فورا این کار را بکنم . اما چنین موردی هم پیدا نشد.
منزل ما نزدیک ایستگاه انتهائی یک خط اتوبوس بود. بسمت منزل میرفتم که به ایستگاه رسیدم. سه اتوبوس آنجا ایستاده و منتظر نوبت مسافر گیری و حرکت بودند. دو کیوسک در کنار صندلی ایستگاه بود. یکی برای بلیط فروش و دیگری برای رئیس خط .
سه راننده اتوبوس ها در حال صحبت با رئیس خط بودند و از هر دری سخن میگفتند. بلیط فروش هم در کیوسک خودش نشسته بود و ضمن چای خوردن کارش را هم انجام میداد.
چشمم به شیشه جلوی اتوبوس افتاد که بر اثر بارش باران کثیف شده بود. البته راننده با استفاده از برف پاک کن قسمت جلوی دید خود را تمیز کرده و میتوانست رانندگی کند. اما ناگهان فکری در سر من پیدا شد و بر اثر آن فورا به خانه رفتم و با یک شیشه اسپری شیشه پاک کن و یک چهارپایه و چند تکه پارچه کهنه بازگشتم.
چهار پایه را جلوی اتوبوس اولی گذاشتم و از آن بالا رفتم. به شیشه اسپری زدم و با پارچه مشغول تمیز کردن آن شدم.
راننده چشمش به من افتاد و با اعتراض گفت: چی کار میکنی آقا؟...
گفتم : شیشه ماشینت را تمیز میکنم.
باز با اعتراض گفت : نمیخواد ... بیا پائین...
در این هنگام شیشه جلوی او از بیرون کاملا تمیز شده بود و من پائین آمدم و نزد آنها رفتم. توضیح دادم که این روزها،روزهای عزیزی است. بخاطر همین مسئله من میخواهم هر روز یک کار خوب انجام دهم . نمیدانستم چه کار باید بکنم تا اینکه چشمم به شیشه کثیف اتوبوس شما افتاد. دیدم حد اقل کاری که میتوانم انجام دهم اینست که آنرا تمیز کنم . کار بدی که نکردم؟...
رئیس خط و سه راننده نگاهم کردند و بالاخره راننده اتوبوس گفت: نه .... دستت درد نکند... اما این وظیفه تو نیست.
گفتم : مسئله وظیفه مطرح نیست.... اتوبوس مال همه ملت است.... من بعنوان یکی از افراد این ملت میخواهم شیشه آنرا تمیز کنم.
گفت: کار خوبی میکنی ....باشه... ادامه بده...
بسراغ شیشه دیگر جلوی اتوبوس رفتم و باز از چهارپایه بالا رفته و با اسپری و پارچه مشغول تمیز کردن آن شدم.
لحظه ای بعد دیدم راننده به داخل اتوبوس رفت و از گوشه ای یک پارچه بیرون کشید و مشغول تمیز کردن همان شیشه ها از داخل شد.
گفتم : اجازه بده ، من این کار را هم میکنم.
گفت: نه ... من داخل را تمیز میکنم ... منهم میخواهم توی این صواب شریک باشم.
خوشحال شدم و تند و تند مشغول تمیز کردن شیشه های دیگر از بیرون شدم. حدود بیست دقیقه بعد شیشه ها برق افتاد و راننده بدستور رئیس خط سوار شد و حرکت کرد.
ناگهان چشمم به دو اتوبوس دیگر افتاد و دیدم دو راننده دیگر آنها نیز مشغول تمیز کردن شیشه ها از داخل هستند.
فورا با چهارپایه به سراغ شیشه های آنها رفتم و مشغول تمیز کردن شدم. بعد از مدتی تمام شیشه های دو اتوبوس تمیز شده بود.
خواستم بروم که چشمم به بلیط فروش افتاد. او هم با پارچه ای مشغول تمیز کردن شیشه های کیوسک خودش شده بود. بلافاصله منهم بسمت کیوسک مخصوص رئیس خط رفتم و شیشه های آنرا هم تمیز کردم. رئیس خط مرتبا میگفت : نه ... باشه خودم تمیز میکنم ....
اما من گفتم : اجازه بدهید این مرتبه من این کار را بکنم ... دفعات دیگر خود شما زحمت آنرا بکشید.
وقتی کار تمام شد هم شیشه های کیوسک ها و هم شیشه های اتوبوس ها از تمیزی برق میزدند.
البته کار کوچکی بود، اما مفید و خوب بود.
13 رازی که چشم پزشکان بشما نمیگویند
13 رازی که چشم
پزشکان بشما
نمیگویند...
زود قضاوت نکنید
مسئولین یک مؤسسه خیریه متوجه شدند که وکیل
پولداری در شهرشان زندگی میکند و تا کنون حتی یک
ریال هم به خیریه کمک نکرده است. پس یکی از
افرادشان را نزد اوفرستادند..
و متوجه شدیم که الحمدالله از درآمد بسیار خوبی
برخوردارید ولی تا کنون هیچ کمکی به خیریه نکردهاید.
شدید که
درگذشت و در طول آن سه سال، حقوق
بازنشستگیاش کفاف مخارج سنگین درمانش را
نمیکرد؟ زود قضاوت کردید؟
خیلی تسلیت میگویم.
در مورد من کردید فهمیدید که برادرم در جنگ هر دو
پایش را از دست داده و دیگر نمیتواند کار کند و زن و 5
بچه دارد و سالهاست که خانه نشین است و نمیتواند از
پس مخارج زندگیش برآید؟زود قضاوت کردید؟
چه گرفتاری بزرگی ...
سالهاست که در یک بیمارستان روانی است و چون بیمه
نیست در تنگنای شدیدی برای تأمین هزینههای درمانش
قرار دارد؟ زود قضاوت کردید؟
ببخشید. نمیدانستم اینهمه گرفتاری
نکردهام، شما چطور انتظار دارید
کامپیوتر و 15 راه افزایش کارآئی آن
ارسالی: آقای حمید رضا ابراهیمی(با تشکر)
کامپیوتر و 15 راه افزایش کارآئی آن...
دوست دارید کامپیوتر سریعتر و آماده بکارتری داشته باشید؟ نکاتی که امروز بیان میکنیم ترفندهای کوچکی هستند که تاثیرات بزرگی در کارایی و سرعت سیستم شما خواهند گذاشت.
کامپیوترهای
نو اینکار رو به خوبی انجام میدن! سریع هستند و سریع به درخواست شما پاسخ
میدن و… اما بعد از استفاده زیاد از کامپیوتر و تغییر ندادن سیستم عامل
مشکلات چهره خودشان را نشان میدهند و حتی به هنگ کردن بین فعالیتها هم
میرسند!
نکته شماره ۱: اولین
نکته که توجه و عمل به اون برای خیلیها سخته اینه که میانبرها و مخصوصا
فایلهای درون دسکتاپ را پاک کنید و آن را خالی نگه دارید. دسکتاپ خودتون رو
تمیز نگه دارید. اگه ممکنه از هیچ میانبری هم برای برنامه ها استفاده
نکنید و برای اینکار از منوی استارت استفاده کنید.
نکته شماره ۲: درایو C یا
درایوی که سیستم عامل ویندوز روی آن نصب کردید را تمیز و دفرگ شده نگه
دارید. از نصب برنامهها و بازیها برروی این درایو نیز خودداری کنید، چون
این پارتیشن فایلهای مهم سیستم عاملی را در خودش نگه داری میکنه و
همچنین از اون برای حافظه مجازی هم استفاده میشه پس چه بهتر که تروتمیزتر و
خالیتر باشه.
نکته شماره ۳: از
امکانات و ویژگیهای ویژوالی و بصری کمتری استفاده کنید. یعنی از گجتهای
کمتری استفاده کنید که خودشون باعث استفاده از حافظه بیشتر هستند. همچنین
یک تم ساده و شیک استفاده کنید، تمهای انیمیشنی و اسکرین سیورهای سنگین
با امکان تغییر پس زمینه ویندوز از حافظه شما استفاده بیشتری خواهد کرد پس
اونهارو فراموش کنید
.نکته شماره ۴: اگر
اینترنت پرسرعت دارید تاریخچه وبگردی و فایلهای آفلاین و کوکیهارو پاک
کنید. اما اگر اینترنت معمولی دارید این مرحله رو انجام ندهید
.نکته شماره ۵: همیشه
و همیشه آنتی ویروس خودتون را بروز نگه دارید. ورود وارمها (کرمها) و
ویروسها به قدری از سرعت کامپیوتر و فعالیتهای شما کم خواهد کرد که نگو!
وارمها همیشه درحال تکثیر خودشون هستند و همین کار باعث میشه فضاهای آزاد
از بین بروند و البته فعالیتهای اونها از حافظه اصلی هم کم خواهد کرد.
نکته شماره ۶: پاک کردن پوشه temp و tmp رو برای خودتون به عادت تبدیل کنید.
نکته شماره ۷: از Disk Defragmenter و Disk Cleanup در بازههای زمانی استفاده کنید.
نکته شماره ۸: از
برنامههای دیسک کلینر اضافی و اینجور حرفها استفاده نکنید مگر اینکه
مطمئن باشید برنامه معتبر هست و از جای معتبری هم دانلود کنید. درسته که
اونها کارهای مختلفی مثل پاک کردن فایلهای اضافه و… انجام میدن اما
معمولا کاربرها بطور دستی هم این امکان رو دارند که خیلی از این
فعالیتهارو بدون نصب برنامه اضافه انجام بدهند.
نکته شماره ۹: بعد
از نصب هر برنامه، مقداری از فضای هارد شما اشغال خواهد شد، جدای از آن
کلیدهایی در رجیستری نیز برای برنامه اضافه خواهد شد؛ توصیه میکنم از
برنامههایی که استفادهای از آن نخواهد شد ویا فقط ۳
مرحله نصب تست خلاص برای آنها درنظر گرفتید را نصب نکنید چون حتی بعد از
حذف این نرم افزارها کلیدهایی از آنها در رجیستری باقی خواهد ماند که باعث
مشکلاتی در عملکرد سیستم عامل خواهند شد.
نکته شماره ۱۰: پوشه Recent را غیرفعال کنید و برنامههایی که از میانبرهای Recent نیز
استفاده میکنند را از میانبرها خالی کنید. معمولا کمترین استفاده از این
میانبرها میشود که البته برای لیست کردن آنها مقداری حافظه مصرف خواهد شد!
نکته شماره ۱۱: استارت
آپ ویندوز را از هربرنامه اضافه خالی کنید. برای اینکار نیازی نیست که نرم
افزار جداگانه نصب کنید تنها کافیست در منوی استارت (یا گزینه Run) عبارت msconfig را تایپ و اینتر بزنید تا به تنظیمات دسترسی داشته باشید.
نکته شماره12 : Recycle Bin را خالی کنید.
نکته شماره ۱۳: برای کپی کاری و عملیات اینچنین از TeraCopy استفاده کنید. این برنامه امتحان شده و در سرعت عملیات کپی تاثیر دارد.
نکته شماره ۱۴: “Adjust for best performance” را در System Properties انتخاب کنید.
نکته شماره ۱۵: از سیستم شخصیتان خودتان استفاده کنید .
دیکشنری آنلاین
ارسالی:خانم آ.ع.(با تشکر)
دیکشنری آنلاین و جالب...
روی لینک زیر کلیک کنید
تقویم
ساعت...محاسبات ریاضی...تبدیل
واحد ها...تبدیل تاریخ...فشار هوا ...
میزان رطوبت...طلوع و غروب
خورشید...
روی لینک زیر کلیک کنید .
http://tabdil.net/Default.aspx
چرا آنقدر نگرانید؟
ارسالی: خانم آ.ع.(با تشکر)
سردرد های عصبی
این نوع سردرد، شباهت هایی با سردرد میگرنی و سردرد ناشی از سرماخوردگی دارد. اما این سردرد ناشی از هیچ کدام از اینها نیست. پس علت آن چیست؟ درمان دارویی راه رهایی از آن است یا می توان با رعایت نکات تغذیه ای، از شر این درد امان بر خلاص شد؟ جواب همه سوال هایتان در همین صفحه است.
برخلاف سردرد میگرنی یا سردرد ناشی از ابتلا به بیماری هایی مانند سرماخوردگی و... سردرد ناشی از عصبانیت، اضطراب و استرس، بدون پیش آگاهی قبلی شروع می شود. نیازی نیست برای شروع این سردرد، چندلحظه قبل عصبانی شده و یا همین حالا روی مساله ای که دغدغه ماست، تمرکز کنیم.
سردرد بی خبر و بدون هیچ پیش آگاهی ای می آید. این سردرد معمولا از ناحیه بالای پیشانی شروع و بعد از درگیرکردن سر، به سمت گردن منشعب شده و به این ترتیب همه ناحیه سر و گردن را درگیر می کند. گاهی حالتی از گیجی و منگی نیز همراه آن است.
گاهی سردرد به حدی پیشرفت می کند که اصطلاحا بیمار می خواهد سر از بدنش جدا کند! این سردرد، نوعی از انواع بیماری های «روان تنی» است. این سردرد گاهی همراه با کمی بی حسی برخی از اعضای نزدیک به سر مانند دست یا انتشار درد به کتف و دست ها هم دیده می شود. این علامت ها شبیه سردرد میگرنی است، اما با این تفاوت که بی حسی در آن دیده نشده و از طرفی همان طور که اشاره شد، بدون پیش آگهی است. اما در سردرد میگرنی، معمولا نیم ساعت قبل از شروع سردرد، پیش آگهی ها آغاز می شوند.
شروع قرص
طبیعی است که شیرجه به سمت جعبه داروها و مصرف انواع مسکن ها، اولین راه چاره برای درمان سردرد است. گاهی هم با ادامه سردرد، بدون اینکه بیمار از علت واقعی سردردش آگاه باشد، دست به مصرف داروهای آرامبخش می زند. با این تجویزها معمولا مشکل برطرف می شود. اما این، یکی از راه های رفع مشکل است.
با تغذیه مناسب می توان بدون عارضه جانبی، مانند اعتیاد به مصرف دارو، به ویژه داروهای آرامبخش، مشکل را برطرف کرد..
غذاهای محرک
دید وقتی حوصله و اعصاب نداریم، هر صدایی، حتی صدای موسیقی ملایم، می شود سوهان روح! فرض کنید در این شرایط یک نفر برای رفع مشکل عصبی ما، موسیقی جیغ و پرسروصدایی بگذارد و بگوید: «اینو گوش بده، انگار جای تو داره جیغ می کشه. این طوری حالت خوب می شه». حس تان نسبت به این تجویز چیست؟
مصرف برخی خوراکی ها در شاریطی که دچار سردرد ناشی از اضطراب، استراس و عصبانیت می شویم نیز حکم شنیدن موسیقی پرسروصدای جیغ مانند را دارد! این خوراکی های جیغ را بشناسیم.
* لبنیات پرچرب: از آنجا که گاهی سردردهای عصبی، به سردردهای میگرنی شباهت دارند، بنابراین خوردن لبنیات پرچرب در این شرایط، باعث تشدید علائم می شود. دلیل آن هم تجمع اسیدهای آمینه در رگ ها به دلیل کند شدن هضم و جذب آنهاست. با تجمع اسیدهای آمینه در رگ های خونی، به ویژه رگ های خونی مرتبط به سیستم عصبی، سردرد تشدید می شود.
* کافئینی ها: خوردن چای و قهوه باعث رفع خستگی و درمان سردرد ناشی از خستگی می شود. اما درباره سردرد ناشی از خوردن قهوه که می تواند مانند محرک عمل کرده و باعث تنگ شدن عروق مغز و کاهش خونرسانی به مغز شود. خوردن چای کمرنگ تا حدی تاثیر مثبت دارد. اما قهوه، نسکافه، قهوه ترک، نشوابه های کافئین دار همگی محرک بوده و سردرد را تشدید می کنند.
* افزودنی ها: مصرف مواد غذایی حاوی افزودنی های خوراکی، حتی آنهایی که روی برچسب آنها نوشته شده «حاوی افزودنی های مجاز خوراکی»، محرک بوده و سردرد را تشدید می کنند. افزودنی هایی مثل «سدیم گلوتامات» (MSG) به طور خاص باعث تشدید علائم می شوند. خوردن مواد غذایی حاوی این افزودنی برای افراد مبتلا به میگرن هم مناسب نیست.
* غذاهای آماده: کنسروها، نوشابه های گازدار، انواع تنقلات شور یا شیرین، محصولات فرآوری شده مانند انواع سوسیس و کالباس و.. همگی مشکل ساز هستند. این خوراکی های فراوری شده افزودنی های دیگری مانند نمک، نیترات و نیتریت، ادویه و... نیز هستند که همگی محرک بوده و سردرد را تشدید می کنند.
دوستان مهربان
خوردن بعضی از خوراکی ها و نوشیدنی ها دقیقا دوای درد است. حتما دیده اید وقتی کسی عصبانی است، اولین نوشیدنی که دستش می دهند، آب است. خوردن بعضی از خوراکی ها و یا نوشیدن بعضی از نوشیدنی ها مثل همین آب، باعث تخفیف علائم می شود.
* شربت آبلیمو: نوشیدن شربت آبلیمو، همین نوشیدنی سنتی و ساده خودمان، باعث تخفیف علائم سردرد می شود. دلیل آن نیز تاثیر مثبت ویتامین C موجود در لیموی تازه است. بنابراین وقتی دچار سردرد عصبی شدید، یک لیوان شربت آبلیموی خنک نوشن جان کنید.
در شرایطی که به هر دلیل اضطراب و استرس دارید، می توانید تا شش فنجان کوچک آبلیمو در فواصل زمانی مختلف نوش جان کنید.
* آب خنک: بی آبی و کم آبی خود یکی از عوامل ایجاد سردرد است. اگر در طول روز بدن به اندازه کافی آب دریافت نکند، دچار کم آبی شده و همین، زمینه ساز بروز سردرد است.
دلیل آن ینز بروز مشکل در جریان طبیعی خون و تاثیر منفی بر اکسیژن رسانی به سلول ها و بافت ها به ویژه سلول های مغز است. این مسایل باعث ایجاد سردرد می شوند.
بنابراین باید به اندازه کافی در طول روز، به ویژه زمانی که به سردرد عصبی دچار شده اید، آب بنوشید. اگر آبی که می نوشید خنک باشد، اثر آن بیشتر است.
* به منیزیم پناه ببریم: مصرف مواد غذایی حاوی منیزیم، باعث جلوگیری از ابتلا به سردرد و دروصرت درگیری با سردرد عصبی، باعث درمان آن می شود. نیاز روزانه منیزیم در زنان 270 میلی گرم و در مردان 300 میلی گرم است که این نیاز در زمان ابتلا به سردرد عصبی افزایش می یابد. مصرف مواد غذایی حاوی منیزیم، باعث تسریع در روند گردش خون به ویژه خونرسانی به سلول های مغز می شود. انواغ غلات و حبوبات، سبزی های پهن برگ مانند اسفناج، خانواده کلم ها به ویژه کلم بروکلی، سیب زمینی آب پز یا به صورت پورژه، سرشار از منیزیم هستند.
خوردن غلات آماده با شیر بدون چربی یا غلات پخته برای شام یا ناهار، منیزیم لازم بریا بدن را تامین می کند. انواع آجیل های خام نیز سرشار از منیزیم هستند.
بنابراین بهتر است زمانی که عصبی هستیم، به جای حرص خوردن، کمی کلم بروکلی یا یک مشت آجیل خام، مثلا بسته خام نوشن جان کنیم.
* آبمیوه: نوشیدن آبمیوه طبیعی، به ویژه انواع حاوی ویتامین C بسیار مفید است. وجود این ویتامین باعث تسریع در گردش خون و کاهش علائم ناشی از سردرد عصبی می شود. آب هویج، پرتقال، لیموترش و شیرین و... بهترین دارو برای رفع سردرد هستند.
* آب پزها: زمانی که سردرد داریم بهتر است غذاهای سبک مصرف کنیم. بهترین غذا برای این طور مواقع، خوردن سبزیجات آب پز است. آماده کردن یک بشقاب سبیزیجات آب پز مانند کلم بروکلی، اسفناج، شلغم، سیب زمینی آب پز با پوست، ذرت، هویج، نخودفرنگی و...، هم باعث آرامش اعصاب ما با تمرکز روی مساله ای دیگر می شود و هم غذای سبک و سالمی را برای وعده ناهار یا شام تدارک دیده ایم که با خوردن آن آرام می شویم.
منبع: هفته نامه سلامتی
اشعار فارسی مشاهیر ایرانی
اشعار فارسی مشاهیر ایرانی...
سایت گنجور مشاهیر ادبی ایران را به همراه اشعار و کتابهایشان معرفی میکند. استفاده از این سایت امکان دسترسی به انواع اشعار فارسی و متون کتابهای مشاهیر را ایجاد مینماید.
استفاده از این سایت برای هر ایرانی علاقمند به ادبیات فارسی نعمت بزرگی میباشد.
با تشکر از کسانی که برای ساخت این سایت زحمت کشیده اند لینک آنرا در زیر مشاهده میفرمائید.
با کلیک روی این لینک مستقیما به سایت گنجور وارد میشوید.
خواص زرد آلو
خواص شگفت انگیز زردآلو...

سلامت نیوز: زردآلو میوه ای است که به دلیل دارا بودن ویتامین های گروه B برای درمان بیماریهای عصبی، بیخوابی و خستگی شدید مفید است. زردآلو یکی از منابع مهم غذایی جهت تامین نیاز مواد معدنی و ویتامینهاست. همچنین این میوه به دلیل وجود مقادیر متنابهی از فیبر در تنظیم گوارش مواد غذایی نقش دارد.
زردآلو منبع غنی از بتاکاروتن یعنی پیش ساز ویتامین A است و مواد غذایی حاوی بتاکاروتن که نوعی آنتی اکسیدان است باعث کاهش خطر بروز بیماریهای قلبی، سکته، آب مروارید و بعضی سرطانها و نیز پیشگیری از تخریب سلولها توسط رادیکالهای آزاد میشود.
زردآلو
حاوی فیبرهای محلول در آب است و از بروز یبوست و بیماریهای رودهای
جلوگیری میکند. ویتامین C موجود در این میوه برای تقویت بدن و جلوگیری از
خونریزی لثه موثر است و آهن آن نیز در خون سازی تاثیر شگرفی دارد.
اما
با این وجود از زیاده روی در مصرف زردآلو خودداری کنید، زیرا مصرف زیاد آن
در هضم مواد غذایی اختلال ایجاد کرده و فرد را دچار اسهال می کند.





















































































